مرساناجونمرساناجون، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات پرنسس مرسانا از روز تولد تا ..........

سینه خیز رفتن جیگر طلا

امروز 3 مهر 94 ساعت حدودا ده دقیقه به 8 غروب بود که تو جیگر ما ده سانت سینه خیز به جلو رفتی . بابا سعید هم اتفاقا زود خونه اومده بود و داشت باهات بازی میکرد که این اتفاق خوشگل افتاد کلی ذوق کردیم من و بابایی    ...
1 دی 1394

عید قربان 94/7/2

  عشقم امسال اولین عید قربانی بود که تو عزیزم پیش ما بودی البته پارسال هم بودی ولی یه فندق کوچولو بودی که هنوز تو راه بودی . عید قربان امسال که 94/7/2 بود فینگیل من 103 روزش بود . عید قربان امسال خونه مادرجون ساری بودیم . قبل اینکه بع بعی رو قربونی کنن دوست داشتم شما در کنار بع بعی عکس میگرفتی ولی خواب بودی و هوا هم دم صبح برای توی فینگیلی سرد بود و دلم نیومد بیدارت کنم . این عکست هم بعداز ظهر که هوا گرم شده بود . جیگرررتووووووو        بعداینکه بع بعی رو قربونی کردیم و کباب و خوردیم ناهارو گرفتیم و رفتیم جنگل . تو یادت نیست نفسم ولی خیلی خیلی خوش گذشت. ...
1 دی 1394

مرساناجون

 نفس کوچولوی مامان   جیگرمن بعد از دوش گرفتن     نگاه عشق من با تعجب از این همه عکس گرفتن مامانی  دخترناز من در حال بازی با آویز تختش  یکی یه دونه من قبل از خوابش   دنیای ما با لباس صورتیش  ...
30 آذر 1394