مرساناجونمرساناجون، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات پرنسس مرسانا از روز تولد تا ..........

سرما خوردن مرسانا فسقل

واییییییییییییییییییییییی بع از یه وقفه کوتاه دوباره اومدم برای عزیزتراز جونم بنویسم اخه این روزا درگیر پایان نامم هستم جیگر مامان . مرسانای نناسم نمیدونم چه جوری بگم الان انقد ناناز خوابیدی که حس میکنم تمام فرشته های اسمون نوبت به نوبت برای دیدنت صف کشیدن . من نمیدونم خدا این همه زیبابیی رو چه جوری میتونه تو صورتت خوشگلت جا کنه . خدایا ازت ممنونم به خاطر این همه لطف به خاطر مرسانای نازم ....................... عشق من تو 12 آبان 94 یه سرمای کوچولو خوردی و بردمت پیش دکترت و گفت جدی نیست سرمات و خداروشکر ... اخه فسقلی مامانی انقده گرمایی هستی که زمان بیرون رفتن از خونه یه مقدار که میپوشونمت سریع عرق میکنی و کلافه میشی همینم باعث میشه سریع سرما...
22 دی 1394

عصبانیت مرسانا نازه

ساعت بیست دقیقه به 2 ظهر روز یکشنبه 10 آبان مرسانای ناز ما عصبانی شد و کنترل تی وی رو برای بار اول از دستاش انداخت پایین و ساعت 12 و نیم امشب هم اولین نارنگی رو به زبونت زدم و مزه مزه کردی گلم   عشقم چه ناز عصبانی میشی . چه قدم خوشگل غذارو مزه مزه میکنی . کی میشه اون روزی که من ببینم داری با اشتها غذاهای خوشمزه رو نوش جان میکنی .......... ...
11 دی 1394

پاره کردن کتاب دخترخاله ساینا

 اولین باری که مرسانا جون به کیبورد کامپیوتر دست زد   وای مرسانا جون عشقم برای اولین بار اینجا خونه مادر جون کتاب اجی سایتارو پاره کردی . میدونم دخملم هنوز متوجه نیست کتاب و دفتر چیه وگرنه ازش بعیده این کارا   با این حال اجی جون ساینا کاریت نداشتو همچنان عاشقانه بغلت کرد ولی شما طلبکار بودی عسیسم . گفتی کار خوبی کردم . وای وای وای  ...
11 دی 1394

خوشگل ترینم

 من عاشق ژست هاتم عروسکم       گودو گودوی منه مرسانا گودوی منه . مرسانا خوچمل منه عسل طلای منه . ناز دار دخترررررررررررررررررریییییییییییییییییی ...
11 دی 1394

مرساناجون با جناب شاسخین

 مرسانای زیبا در کنار شاسخین . چه مودبانه دخمل من عکس میندازه اوووووف چه ناز داره دخمل جیگلم   وایییی شاسخین چه جوری دخملمو نگاه میکنه . آهای مرتیککککککککه حواستو جمع کنیها . با مامانش طرفی . یه شوتواوکه میزنم بری پیش اهل بیتت گفتم جناب پررو شده .   دخملی سنگین باش نخند پرررو الهی مادر به قربونت بره   افرین عشق مامان میدونم دخملم به حرفم گوش میده . اگه چیزی بت گفت که خوشت نیومد بگو تا مامان سمیرا یه فن بش بزنه تا حواسشو جمع کنه . الکی که کمربند مشکی نگرفتم جیگرم . واللللللا بوخودا . و اکنون مادر از خود میگوید ........ ...
11 دی 1394

مرسانا جون گیتاریست میشود . نویسنده مامانی سمیرا

  مرسانا گلی همانند پدر گیتار مینوازد . وای عشقم وقتی گیتار بابایی رو پیشت گذاشتیم که عکس بگیری خیلی ذوق کردی اتفاقا هم میخوندی و هم گیتار میزدی . خوندنت اینطورری بود قن قن قن ههههها قن قن اااااا . وای که چه قد زیبا نت هارو به زبون خودت میچیدی و اجرا میکردی تازه بینگ دینگ به سیم های گیتار میزدی ازت فیلم گرفتم و یادگاری برات نگهش داشتم . وقتی بابا سعید با عشق برات  گیتار میزنه تو هم با عشق نگاش میکنی قربون چشمای نازت بشم من عروسکم  ...
11 دی 1394