نازه مرسانا
دختر خوشگل مامان رو فرش اتاقش . اووووووووووووووووووف چه ناز داره این عشقی 94/9/7 ...
نویسنده :
مامانی سمیرا
3:46
دریای چهارفصل بهشهر
دریای چهارفصل بهشهر . جیگر خوشگل من که به دیدن پرنده هایی که تو جزیره میانکاله میان رفته بود ...
نویسنده :
مامانی سمیرا
3:45
سفرمرساناجون به قم
عسیس دل مامانی . امروز 30 آبان 94 راه افتادی سمت قم . بابایی این دوسه روز اخیر کاراش راست و ریز کرد که این دو سه روزی که نیستیم کاراش عقب نمونه . ساعت 12 ظهر حرکت کردیم به سمت قم اولا که به پابوس خانم حضرت معصومه بریم بعد اینکه یه سری هم به عمو اینا بزنیم . دخترخوشگلم اصلا تو راه مارو اذیت نکرد فقط زمانی که میخوابیدی تا میخواستم تو کریرت بزارمت بیدارمیشدی و گریه میکردی که بعد از چند دقیقه اروم میشدی و همونجا میخوابیدی . دل کوچولوی من دوست نداشت از مامانی جدا بشه و از تئ بغلش بیاد پایین . منم حس آرامش میگیرم وقتی کوچولوی نازم تئ بغلم میخوابه . نهایت حس مادرانه رو به من هدیه میکنه . فدات بشم عروسکم اینجا قم حرم حض...
نویسنده :
مامانی سمیرا
3:40
گوشواره های مرسانای ناز
خاله سهیلا و عمه راحله هردو زحمت کشیدن و برای به دنیا اومدن عشقم هردوشون گوشواره برات هدیه گرفتن عسلم . ولی اون گوشواره ها یه مقدار برات بزرگ بودن و مبترسیئپدیم انگشتای نازتو داخلشون بزاری و اذیت شی به خاطر همین من و بابایی سعید تصمییم گرفتیم به این گوشوارهها کاری نداشته باشیم و بزاریمشون زمانی که بزرگتر شدی بندازیم گوشت و رفتیم یه جفت گوشواره مجددا برات خریدیم و امشب دقیقا بعد از ده روز یعنی در تاریخ 94/8/26 ساعت 12 شب گ.شواره های جدیدتو تو گوشت گذاشتیم الهی مامان به قربونت بره عسیسم . ناز بودی و نازتر شدی عسلکم . ...
نویسنده :
مامانی سمیرا
3:19
مرساناجون در هوای صاف و آفتابی اواخر پاییز94
اینم عکس ناز مرساناخوشگله تو حیاط مادرجون اینا اینجام رفته بودیم سر زمین بابابزرگ مان و بابا که کنار کانال آب کنارزمین تو این هوای صاف و آفتابی از مرساناجون عکس گرفتیم اینم یه ایده یه هویی اومد به ذهنم سایه مامانی و بابایی و مرساناجون . خخخخخخخخخخخخخخخخ ...
نویسنده :
مامانی سمیرا
3:09
مرساناجون در روروک
19 آبان 94 بود که به اصرار خاله فاطمه مرسانا گلی . عزیز دلم و حدودا ساعت 8 شب بود که تو روروک نشونم . خیلی هم کیف میکردی و پاهای فرشته ایتو میکوبونی پایین . عروسکم عاشق حرکاتتم . ...
نویسنده :
مامانی سمیرا
3:03
گوشواره های کوچولوی مرسانا جون
94/8/16 عشق خوشگل من . در آستانه پنج ماهگی . تصمیم گرفتی یه جفت گوشواره خوشگل گوشت بندازیم . دوست داشتم بیست و سوم باشه که دقیقا ماهروز تولدت باشه ولی چون به خاطر سرما خوردگیت برده بودمت پیش دکتر مقصود لو و دکتر گفت سرماخوردگیت مهم نیست بهش گفتم اگه اشکالی نداره و برای دخترم ضرر نداره گوشهات و سوراخ کنه و .ساعت 10 و نیم شب بود که دخملم یه جفت گوش.اره طبی به رنگ نگین سفید گوشش انداخت . عزییزم وای یادم که میفته دلم ریش میشه . عشقم گره کردی و تو بغل بابایی سعید بودی من دل نداشتم ببینم و روم و کردم یه سمت دیگه ولی گوشیم به سنت شما بود و فیلم گرفتم . از گرفتن فیلم پشیمون شدم چون اصلا دل ندارم ببنم داری گریه میکنی هی وسوسه...
نویسنده :
مامانی سمیرا
2:53
شنل صورتی خانم خوشگله
امر.ز 15 آبان 94 وز خوبی بود مامان جونی . رفتیم عباس آباد و خواستم از نانازترینم عکس بگیرم که خواب بودی و صبر کردیم تا بیئار شی و بعد سرحال شدی و ازت عکس گرفتیم ...
نویسنده :
مامانی سمیرا
2:45